خسته ام ز مردمی که نامشان عروسکیست
مردمی که لعن هر کلامشان عروسکیت
کوک میشود زمان نان و عشق و آبشان
کفتر نشسته رو بامشان عروسکیست
بی تفاوت از کنار گل عبور میکنند
حتم دارم ایل ما مشامشان عروسکیست
چهره هایشان گرفته مثل برج زهرمار
شکل راه رفتن و سلامشان عروسکیست
من به نام آیینه قسم نمی خورم ولی ...
چهره های روشن تمامشان عروسکیست
مردمی که اختراع دستشان عروسکیست
زندگی و کوشش و مرامشان عروسکیست
من با کَس در این دیار دل نبسته ام هنوز
چونکه دیده ام به چشم خود مرامشان عروسکیست......
کلمات کلیدی: