من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحرشد ، بامداد آمد؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا ! گوش سرما برده است ، این یادگار سیلی سرد زمستان است.
و قندیل سپهر تلگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است.
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است.
کلمات کلیدی: