به نام خداوند جان و خرد
شاهنامه ابومنصوری
بیش از هفده سال از زایش حکیم ابوالقاسم فردوسی در شهر توس نگذشته بود که در زادگاه آن نوجوان آزاده، دهقاننژادی به نام ابومنصور عبدالرزاق، سپهسالار خراسان (کشتهشده به سال 350 ه.ق.)، وزیر خود مأمور کرد
تا دهقانان فرزان? آن دیار را گرد آورَد و تاریخ این سرزمین اهورایی را بنگارند. حکیم از این دهقاننژاد خردمند چنین یاد میکند:
یکی نامه بود از گَهِ باستان فراوان بِدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبَدی ازو بهرهای نزد هر بِخردی
یکی پهلوان بود دهقاننژاد دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهند? روزگارِ نُخُست گذشته سَخُنها همه باز جُست
زهرکشوریموبَدیسالخَورد بیاورد، کین نامه را گرد کرد
بدین ترتیب بود که به همت ابومنصور، دانشوران خط? فرهنگپرور خراسان گرد هم آمدند و داستانهایی را که تا آن روز سینهبه سینه و یا در لابهلای نوشتههای روزگار کهن ایرانزمین حفظ شده بود، در کتابی منثور به نام شاهنام? ابومنصوری (به سال 346 ه. ق) جمع کردند، داستانهایی از «شاهان و کارنامههایشان، و زندگانی هر یکی و روزگار دادوبیداد و آشوب و جنگ و آیین ، از کِیِ نخستین که اندر جهان، او بود که آیین مردمی آورد و مردمان از جانوران پدید آورد، تا یزدگردِ شهریار که آخرِ ملوکِ عجم بود».
بپرسیدشان از کَیان ِ جهان وُزان نامداران و فرخ مِهان
که گیتی بهآغاز چون داشتند کهایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سرآمد به نیک اَختری بریشانبر آن روز کُندآوری
بگفتند پیشش یکایک مِهان سَخُنهایشاهان و گشتجهان
چوبشنید از ایشان سپهبَد سَخُن یکی نامور نامه افکند بُن
چُنین یادگاری شد اَندر جهان برو آفرین از کِهان و مِهان
در کنار ادبیات حماسی ایران باستان (یشتها) و روایات شفاهی و داستانهایی که نانوشته و سینهبه سینه نقل میشد، شاهنام? ابومنصوری را میتوان مهمترین منبع مکتوبی دانست که فردوسی برای سرایش شاهنامه ازآن بهره برد؛ به جز آن میتوان به کتابهایی چون اخبار اسکندر یا اسکندرنامه، بختیار نامه، اخبار بهمن، پیروزنامه،عهد اردشیر و اخبار رستم (منسوب به شخصی به نام آزادسرو) اشاره کرد.
کلمات کلیدی: