خاطرات کویر
وقتی از پرویز کردوانی میخواهم تا بدترین خاطراتش را از کویر بگوید او با خنده پاسخ میدهد که « من هرگز از کویر خاطره تلخ ندارم.
تلخترین اتفاقاتی که در کویر برایم افتاده حالا دیگر جزو شیرینترین خاطراتم هستند. با این همه اگر قرار باشد تأثیرگذارترین آنها را بگویم مربوط میشود به کویر گردی من در کویری در روسیه. من به اتفاق شاگردانم برای تحقیق از کویر روسیه به وسط کویر رفتیم و در حالی که سوار اتوبوس بودیم به سرم زد که بدون طی کرد راه اصلی از وسط بیابان خودمان را به شمال دریای خزر برسانیم. همینطور که با اتوبوس میرفتیم رفتهرفته متوجه شدم که راه را گم کردهام. دانشجویان با دیدن سکوت من ترسیدند. ما بیهدف و سرگردان در بیابان میرفتیم و آن ساعات جزو ترسناکترین ساعات عمر من بود اما خوشبختانه در میانه راه به یک مرد چچنی برخورد کردیم که گلهاش را گم کرده بود. وقتی از او پرسیدم تو اینجا چه میکنی گفت گلهام را گم کردم. خلاصه با هزار بدبختی خودمان را به ده آنها رساندیم. یکبار هم وقتی درباره بیابانهای مرکزی ایران کار میکردم در کویر لوط به اتفاق گروه تحقیقاتی مان گم شدیم. خیلی ترسیده بودیم. تا چند شبانه روز نمیدانستیم کجاییم و چه میکنیم اما بالاخره کویری بودن من به دادم رسید و من که در تمام طول آن چند روز همراهانم را دلداری میدادم که نگران نباشید میرسیم بالاخره خیلی شانسی توانستم راه اصلی را پیدا کنم.
کلمات کلیدی: