سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستت، برادر تنی توست، حال آن که هر برادرِ تنی تو، دوستت نیست . [امام علی علیه السلام]
مونا کتابدار ایران
 
رویا(فروغ فرخزاد)

با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رؤیایی
دخترک افسانه می خواند
نیمه شب در کنج تنهایی:

بی گمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربه ی سم ستور بادپیمایش

می درخشد شعله خورشید
بر فراز تاج زیبایش
تار و پود جامه اش از زر
سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر
می کشاند هر زمان همراه خود سویی

باد … پرهای کلاهش را
یا بر آن پیشانی روشن
حلقه موی سیاهش را

مردمان در گوش هم آهسته می گویند
« آه . . . او با این غرور و شوکت و نیرو»
« در جهان یکتاست»
« بی گمان شهزاده ای والاست»

دختران سر می کشند از پشت روزن ها
گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار
سینه ها لرزان و پرغوغا
در طپش از شوق یک پندار

« شاید او خواهان من باشد.»
لیک گویی دیده ی شهزاده ی زیبا
دیده ی مشتاق آنان را نمی بیند
او از این گلزار عطرآگین
برگ سبزی هم نمی چیند

همچنان آرام و بی تشویش
می رود شادان به راه خویش
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربه سم ستور بادپیمایش
مقصد او خانه دلدار زیبایش
مردمان از یکدیگر آهسته می پرسند
«کیست پس این دختر خوشبخت؟»

ناگهان در خانه می پیچد صدای در
سوی در گویی ز شادی می گشایم پر
اوست . . . آری . . . اوست
« آه، ای شهزاده ، ای محبوب رؤیایی
نیمه شب ها خواب می دیدم که می آیی.»
زیر لب چون کودکی آهسته می خندد
با نگاهی گرم و شوق آلود
بر نگاهم راه می بندد
« ای دو چشمانت رهی روشن بسوی شهر زیبایی
ای نگاهت باده ای در جام مینایی
آه ، بشتاب ای لبت همرنگ خون لاله ی خوشرنگ صحرایی
ره بسی دور است
لیک در پایان این ره . . . قصر پر نور است.»
می نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش
می خزم در سایه ی آن سینه و آغوش
می شوم مدهوش.
باز هم آرام و بی تشویش

می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربه سم ستور باد پیمایش
می درخشد شعله ی خورشید
برفراز تاج زیبایش.

می کشم همراه او زین شهر غمگین رخت
مردمان با دیده ی حیران
زیر لب آهسته می گویند
«دختر خوشبخت ! . . .»


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/11:: 11:21 صبح     |     () نظر
 
نشان بهار

در قدمت سر بنهم تا که بیایی           

دل برده ای از دست من جانا کجای

بیا ای نسیم آرزو برای دلم قصه بگو از خاک کویش    

که من بیقرارم کوه به کوه در جستجویش

به شهر غمت خانه کنم

کجا بی تو کاشانه کنم

که شد در رهت جان من بیقرار رسیدن

چه آتش زدی در دل من

که دل میدرد جامه ی من

بگو ای نسیم سحری

 

کی برسرم میگذری

خدارا پریشان توام بر من بیفکن نظری

بهارا کنار من بمان

مگر باشم از جور خزان

همسایه ی تو در سایه ی تو

نداری خبر از لاله ها پریشانی آلاله ها

کزین غم بگریم چودانم بجان بار گران

به زلف خیالت به شهر وصالت دلم رهسپارت

به شوق بهاران چنان باد و باران دلم بیقرارت

دلا مژده دادی که این بیقراری نشان بهار است....


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/10:: 11:29 صبح     |     () نظر
 
خاطرات کویر (دکتر کردوانی)

خاطرات کویر

وقتی از پرویز کردوانی می‌خواهم تا بدترین خاطراتش را از کویر بگوید او با خنده پاسخ می‌دهد که « من هرگز از کویر خاطره تلخ ندارم.

تلخ‌ترین اتفاقاتی که در کویر برایم افتاده حالا دیگر جزو شیرین‌ترین خاطراتم هستند. با این همه اگر قرار باشد تأثیر‌گذارترین آنها را بگویم مربوط می‌شود به کویر گردی من در کویری در روسیه. من به اتفاق شاگردانم برای تحقیق از کویر روسیه به وسط کویر رفتیم و در حالی که سوار اتوبوس بودیم به سرم زد که بدون طی کرد راه اصلی از وسط بیابان خودمان را به شمال دریای خزر برسانیم. همین‌طور که با اتوبوس می‌رفتیم رفته‌رفته متوجه شدم که راه را گم کرده‌ام. دانشجویان با دیدن سکوت من ترسیدند. ما بی‌هدف و سرگردان در بیابان می‌رفتیم و آن ساعات جزو ترسناک‌ترین ساعات عمر من بود اما خوشبختانه در میانه راه به یک مرد چچنی برخورد کردیم که گله‌اش را گم کرده بود. وقتی از او پرسیدم تو اینجا چه می‌کنی گفت گله‌ام را گم کردم. خلاصه با هزار بدبختی خودمان را به ده آنها رساندیم. یکبار هم وقتی درباره بیابان‌های مرکزی ایران کار می‌کردم در کویر لوط به اتفاق گروه تحقیقاتی مان گم شدیم. خیلی ترسیده بودیم. تا چند شبانه روز نمی‌دانستیم کجاییم و چه می‌کنیم اما بالاخره کویری بودن من به دادم رسید و من که در تمام طول آن چند روز همراهانم را دلداری می‌دادم که نگران نباشید می‌رسیم بالاخره خیلی شانسی توانستم راه اصلی را پیدا کنم.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/6:: 6:34 عصر     |     () نظر
 
معرفی دکتر پرویز کردوانی

دکتر پرویز کردوانی

 

پرویز کردوانی متولد 1310 در روستای مندولک گرمسار است.

پدرش حسینعلی بلوکباشی از ملاک منطقه بود. پرویز کوچک تحصیلات ابتدایی را در دبستان داراب ریکان و دوره متوسطه را به قول قدیمی‌ها تا کلاس 9 در دبیرستان آفتاب گرمسار می‌گذراند. اما دست روزگار او را به تهران می‌کشاند و دیپلمش را از دبیرستان رازی که آن ایام به مدرسه فرانسوی‌ها مشهور بود می‌گیرد. کردوانی پس از پایان تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل به آلمان می‌رود و مراتب تحصیلی‌اش را تا اخذ درجه دکترای رشته عمران کویر طی می‌کند. او برای انجام پروژه پایان تحصیلی‌اش یک تن از خاک‌های کویری ایران را به آلمان می‌برد و با کسب رتبه اول در میان تمامی دانشجویان این رشته سال 1966 دکترایش را دریافت می‌کند و مورد تشویق مقاماتی در آلمان و ایران نیز قرار می‌گیرد. پس از بازگشت به ایران به عنوان اولین عضو هیأت علمی دانشکده جدیدالتاسیس کشاورزی ارومیه استخدام می‌شود و پس از 2 سال تدریس در این دانشکده در سال 1347 به گروه آموزشی جغرافیای دانشگاه تهران انتقال می‌یابد. در همین سال‌هاست که او مطالعه میدانی خود روی مناطق کویری ایران را با جدیت فراوان دنبال می‌کند و اکتشافات منحصر به فردی در ارتباط با جغرافیای طبیعی بیابان لوت ایران دست می‌یابد. از آن جمله است اصرار به مدعای گرم‌ترین نقطه کره زمین در بیابان لوت ایران و اثبات آن. البته او در این تحقیقات میدانی تنها نبوده و دکتر ستونی که در آن زمان رئیس مؤسسه جغرافیای دانشگاه تهران بود و بانی بازگشت کردوانی از ارومیه نیز هم او بوده است، کردوانی را در تحقیقات میدانی بیابان لوت همراهی می‌کند. همراه این 2 نفر هیاتی از دانشگاه پاریس نیز در بیابان لوت تحقیق می‌کردند و موفق به اثبات این فرضیه شدند که کویر لوت از هر نقطه دیگر کره زمین گرم‌تر است. او می‌گوید: «البته استراتیل زاور که یکی از جغرافیدانان مشهور بود قبل از ما در مورد لوت تحقیقاتی انجام داده بود ولی اینجا را به عنوان گرمترین نقطه زمین معرفی نکرده بود و آنچه که وی گزارش کرده بود با آنچه که ما ثابت کردیم از نظر گرمای این منطقه تفاوت فاحشی داشت. تا آن زمان تصور می‌شد گرمترین نقطه زمین دره مرگ آمریکا یا رب الخالی عربستان است که بعد معلوم شد کویر لوت است. در بعضی از نواحی آن که ما پژوهش کردیم حتی آثار حیات هم وجود نداشت. حتی یک باکتری هم وجود نداشت که البته این را ثابت کردیم. بنابراین می‌توان گفت کویر لوت، کره ماه زمین است!»پرویز کردوانی معتقد است باید از منابع انرژی به منزله میراث طبیعی ایران حفاظت کرد: «میراث طبیعی به جای مانده در ایران به لحاظ انرژی‌های تجدید شونده، شامل نور خورشید، باد و خاک بسیار غنی است. وجود بیابان لوت و انرژی گرمایی نهفته در آن، مزیت بزرگی برای ایران محسوب می‌شود.زمانی که در سال 1354 پروفسور «پرتر»، شیمیدان انگلیسی به ایران سفر کرد، در مورد منبع عظیم انرژی بیابان و کویر گفت، نور خورشید در هر متر مربع از کویر و بیابان ایران می‌تواند لامپی معادل 250 ولت را روشن کند.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه در گرمسار.
 

اخذ دیپلم متوسطه از مدرسه فرانسوی‌ها در تهران.
 

عزیمت به آلمان و ادامه تحصیل در رشته عمران کویر.
 

احراز رتبه اول دوره دکترا 1345.
 

بازگشت به ایران و استخدام در دانشکده کشاورزی ارومیه (رضائیه) 1345.

انتقال به گروه آموزشی جغرافیا در دانشگاه تهران و آغاز تدریس در تهران 1348.
مدیرکل دفتر مطالعات آموزشی دانشگاه تهران 48 تا 54.

بنیانگذار و رئیس مرکز تحقیقات مناطق کویری و بیابانی ایران 54 تا 58.

راهنمایی بیش از 150 پایان‌نامه فوق‌لیسانس و 7 رساله دکترا.

مطالعات میدانی در مناطق کویری و بیابانی ایران.

استاد نمونه دانشگاه تهران در 2 سال 78 و 80.

برنده جایزه «مهرگان علم» به‌خاطر تالیف بهترین کتاب سال در زمینه محیط‌زیست.

عضویت در بنیاد مطالعات آسیایی، شبکه آب خاورمیانه، عضو هیات امنای صلح سبز، رئیس کمیته بیابان‌زدایی انجمن متخصصان محیط‌زیست ایران.

تالیف بیش از 20 جلد کتاب و ده‌ها مقاله علمی به زبان‌های فارسی، انگلیسی و آلمانی و سخنرانی‌های متعدد در مجامع علمی داخلی و خارجی.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/6:: 6:33 عصر     |     () نظر
 
متن مصاحبه ایسنا با دکتر جنیدی

متن مصاحبه ایسنا با دکتر فریدون جنیدی

در یک خانه ای با هویت کاملا ایرانی، پیرمرد با 66 سال سن، که نیمی از عمرش را صرف ویرایش «شاهنامه» کرده و با خود عهد بسته که زندگی‌اش را صرف زنده کردن و گسترش فرهنگ غنی ایران زمین کند زندگی میکند . در یک عصر زمستانی پای صحبت‌های فریدون جنیدی - پژوهشگر فرهنگ باستان - استاد زبان اوستایی - پهلوی - میخی و شاهنامه شناس و ایرانشناس نشستیم؛ کسی که مهم‌ترین دغدغه زندگی‌اش رساندن نسخه سره شاهنامه به دست ایرانیان بوده است. 30 سال روی شاهنامه پژوهش کرده و قصد دارد حاصل این کوشش چندین ساله را برای آیندگان ایران زمین به یادگار بگذارد .
از سال 1354 مطالعه بر روی شاهنامه را آغاز کرده و می‌گوید: بعد از مدت کوتاهی که شاهنامه را خواندم، دریافتم بیت‌هایی از آن با بیت‌هایی دیگر مطابقت ندارند؛ یعنی رویدادی که در شاهنامه بود، در آینده به گونه‌ای دیگر روایت می‌شد. همان زمان بدون ویرایش شاهنامه، آن‌ها را در حاشیه‌اش می‌نوشتم که مطابقت ندارد. هر چه پیش‌تر می‌رفتم، می‌دیدم بیت‌هایی نمی‌تواند از آن شاهنامه باشد.
زمانی که تصمیم گرفت روی شاهنامه کار کند، شاهنامه مسکو تنها نسخه‌ موجود برای تطبیق بود؛ اما او در آغاز کار به آن دست نیافت. هر چه برداشت کرد، درواقع برداشت شخصی‌اش بود که گمان می‌کرد آن بیت‌ها برای فردوسی نبوده است. در همان دوره نوشتن «11 داستان رستم پهلوان» را برای جوانان شروع کرد. گاهی می‌دید ترجمه بیتی از شاهنامه از خود شعر زیباتر می‌شود، به‌دلیل عشق بسیاری که به فردوسی داشته، سعی می‌کرد این بیت‌ها را به نثر برنگرداند؛ چراکه نمی‌خواسته کار او برتر از فردوسی باشد. وقتی کارش را جدی‌تر ادامه داد، فهمید این بیت‌ها همان بیت‌هایی است که به فردوسی تعلق ندارند. می‌گوید: هرگز نمی‌خواستم کار ویرایش شاهنامه را به‌طور کامل انجام دهم. دوستی به من گفت اگر کل شاهنامه را ویرایش نکنی؛ خیانت بزرگی کرده‌ای؛ این حرف در قلب من کارساز شد و ویرایش آن‌را شروع کردم.
او معتقد است: کسی که شاهنامه را ویرایش می‌کند، باید ابتدا با زبان‌های باستانی آشنا باشد؛ زیرا اصل شاهنامه از روی زبان‌های پهلوی و اوستایی ترجمه شده است.
"خیلی از این سردرگمی‌ها به این دلیل است که بسیاری از کسانی که شاهنامه را ویرایش می‌کنند، زبان‌های باستانی را نمی‌دانند. علاوه بر این کسی که شاهنامه را ویرایش می‌کند، باید فرهنگ ایران باستان را بشناسد؛ چراکه مطالبی در شاهنامه آمده که به فرهنگ ایران باستان مربوط است."
جنیدی همچنین آگاهی از راز و رمزهای پنهان شعر پارسی را از دیگر شاخصه‌های یک ویرایشگر شاهنامه می‌داند و ادامه می‌دهد: اگر کسی که شاهنامه را ویرایش می‌کند، باید شاعری نیرومند باشد، شعرهای تحریف‌شده را تشخیص می‌دهد. همچنین چون در شاهنامه از اختر و نجوم سخن بسیار رفته، پژوهشگر شاهنامه، باید از علم نجوم هم آگاهی داشته باشد.
وی ادامه می‌دهد: در شاهنامه صحنه‌های نبرد و جنگ بسیار زیاد است، کسی که‌ آن‌را ویرایش می‌کند، باید از فن‌های جنگی هم مطلع باشد.علاوه بر آن یک ویرایشگر شاهنامه، باید با دشت‌ها، کوه‌ها و شهرهای ایران آشنا باشد؛ تا اگر در جریان داستان‌ها شعر افزوده‌ای باشد، ناهماهنگی آن‌ها را از این طریق دریابد.
این پژوهشگر، آشنایی با اندیشه‌های دینی ایران باستان را از دیگر ملزومات یک مصحح شاهناهه یاد می‌کند.
او وقتی تمام این موارد را بررسی کرده، دیده که خداوند همه آن‌ها را به او داده است و اگر او شاهنامه را ویرایش نکند، به فرهنگ ایران خیانت کرده است.
تا امروز هفت بار شاهنامه‌ای را که در دست دارد، ویرایش کرده؛ همان شاهنامه‌ای که سال آینده به دست ایرانیان می‌رسد که تمام بیت‌های افزوده به شاهنامه را دربرمی گیرد و برای هر کدام، پنج دلیل برای افزوده بودن آن بیت آورده است.
وی درباره این که چرا به شاهنامه این همه بیت افزوده شده، معتقد است: ترجمه شاهنامه از متن‌های اوستایی و پهلوی به فارسی به فرمان  "انوشهروان محمد بن عبدالرزاق توسی پوربابک خراسانی" بوده است که در این کار چند نفر شریک بوده‌اند. سپس "ابومنصور معمری" - وزیر "ابومنصور" - آن‌را به نثر شیوای فارسی برگرداند. این کتاب دست به‌دست می‌شد و ایرانیان آن‌را می‌خواندند. امروز متاسفانه اصل کتاب در دست نیست؛ تنها مقدمه شاهنامه ابو منصوری در دست است.
جنیدی ادامه می‌دهد: پس از کشته شدن ابومنصور عبدالرزاق، "دقیقی" آن‌را به دست می‌گیرد، ولی مرگ به دقیقی امان نمی‌دهد. زمانی که‌ فردوسی کارش را آغاز کرد، "امیرک منصور" - پسر ابومنصور - به او اعلام یاوری کرد.
جنیدی اکنون مسئول بیناد فرهنگی نیشابور در تهران ( ضلع شمالی دانشگاه تهران ) است و در این بنیاد به‌صورت "افتخاری" - به قول خودش -؛ نه "رایگان" - به قول ما -، زبان‌های باستانی و شاهنامه را تدریس می‌کند. در سال 58 وقتی آشفتگی بازار فرهنگ ایران را - که بیشتر به قبل از انفلاب باز می‌گشت - دیده، به فکر تاسیس سازمان ملی به‌صورت خصوصی می‌افتد. بنیاد نیشابور را تاسیس و تمام زندگی‌اش را صرف آن می‌کند. با خود عهد کرده که زندگی‌اش را برای فرهنگ ایران صرف کند. به ایسنا می‌گوید: کسی که جان و تنش را فدای ایران می‌کند، برای کارهای فرهنگی که سودش به جوانان ایران می‌رسد، نباید چشم‌داشت مالی داشته باشد.  دکتر جنیدی هر ساله با برگزاری کلاسهای رایگان آموزش زبان پهلوی - اوستایی - شاهنامه خوانی - خط میخی و . . . توانسته است برگ زرینی از یک ایرانی عاشق میهن را در کارنامه این کشور سترگ رقم بزند . کلاسهای وی هر ساله با استقبال زیادی روبرو می شود و امید است دولت و ملت ایران همواره یار و یاور این بزرگ مرد میهن پرست ایرای باشد .
در هر گوشه و کنار خانه قدیمی فریدون جنیدی، عکسی از فرزند از دست‌رفته‌اش به دیوار نصب شده و به آدم‌ها چشم دوخته... سکوت این خانه کمی آزار‌دهنده است؛ ولی با این همه پیرمرد تنها نیست، چراکه فرزندان ایران را فرزندان خود می‌داند و بزرگ‌ترین افتخارش به فرزندان این مرز و بوم را، تدریس شاهنامه و زبان‌های باستانی که میراث کهن ما ایرانیان است، عنوان می‌کند. این است که شاگردانش هم احساس پدر و فرزندی را با تمام وجود به این مرد می‌رسانند.
کتاب‌خانه گرد و غبار گرفته‌اش مملو از انبوه کتاب‌های زبان‌های باستانی است که سال‌ها روی آن‌ها پژوهش کرده و باورمان نمی‌شود که در روزگاران گذشته اجداد ما با آن سخن می‌گفته‌اند؛ چراکه این زبان، امروز رو به فراموشی است.
او سالهاست زبان‌های باستانی را تدریس می‌کند و معتقد است که دانشگاه‌های ما زبان‌های باستانی را خوب یاد نمی‌دهند. به همین دلیل به آموزش آن‌ها تصمیم می‌گیرد.
جنیدی به خبرنگاران ایسنا می‌گوید: یک ایرانی باید از ریشه خود آگاهی داشته باشد. گم‌گشته ما ایرانیان تنها شاهنامه فردوسی است، چاره درد این مردم برای آگاهی از گذشته پرافتخارشان این است که شاهنامه را بخوانند. این شده دلیل محکمی که این پژوهشگر تمام عمرش را صرف شناساندن شاهنامه و آموزش آن به جوانان کند.
او از این موضوع گلایه دارد که عرب‌ها به دوران جاهلیت خود افتخار می‌کنند، اما ایرانیان به گذشته درخشان و پرافتخارشان توجهی نشان نمی‌دهند.
بنیاد نیشابور جایی قدیمی و کوچک و با امکاناتی نه‌چندان، مکانی است که او با عشق به ایران و شاهنامه، فرهنگ ریشه‌دار ایران را به جوانان یادآوری می‌کند و به آن‌ها، آن فرهنگ غنی چند هزار ساله را می‌شناساند. فریدون جنیدی متولد 1318 نیشابور است که علاوه بر 30 سال پژوهش بر روی شاهنامه و ویرایش آن، تاکنون 30 جلد کتاب درباره فرهنگ و تاریخ ایران نوشته است؛ از جمله آن‌ها: "زندگی و مهاجرت آریاییان برپایه گفتارهای ایران"، "فرهنگ واژه‌های اوستایی"، "حقوق بشر جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان"، "زمینه شناخت موسیقی ایرانی"، "نامه فرهنگ ایران"، "داستان‌های شاهنامه"، "سرگذشت ایران" است. علاوه بر این آثار، جلد دوم "زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه‌های گفتارهای ایران" را با افزوده‌های بیشتری با نام "داستان ایران" برای چاپ آماده دارد.

فریدون جنیدی ، شاهنامه پژوه و ایران شناس ، فردوسی را یگانه کسی دانست که درفش هماره بر افراشته کاویان ایرانیان را در گذر تاریخ ایران به دوش گرفته است. فریدون جنیدی که به مناسبت 25 اردی بهشت ماه ، روز بزرگداشت فردوسی به اصفهان رفته بود در نشست انجمن مثنوی پژوهان ایران در حالی که اشک شوق بر گونه هایش روان بود و صدای لرزانش نشانگر انگیزش درونی اش بود با اشاره به اعلام سال اتحاد ملی و نقش فردوسی و شاهنامه در ایجاد همبستگی ملی از شهرداری اصفهان خواست تا به تعهدات خود در تکمیل پروژه نیمه کاره بنیاد فردوسی در اصفهان ، عمل کنددر پایان سخنرانی استاد فریدون جنیدی که درباره روش های کار او در سنجش بیت های افزوده به شاهنامه بیان شد ، انجمن مثنوی پژوهان ایران به پاس 30 سال تلاش شبانه روزی استاد فریدون جنیدی در راه بازشناسی تاریخ و فرهنگ ایران ، افزون بر یک جلد کتاب شرح مثنوی « گنج روان » اثر استاد علی عربیان ؛ به عنوان یک حرکت نمادین قطعه ای از خاک مقدس ایران را که از پاسارگاد محل آرامگاه کوروش بزرگ ابر مرد تاریخ به ارمغان آورده بود و در داخل یک جعبه ارزشمند هنری خاتم ، کار دست هنرمندان اصفهانی تعبیه شده بود به عنوان با ارزش ترین هدیه به ایشان تقدیم نمود و در حالی که سرود ملی ای ایران در تالار طنین انداز بود و حاضران یک صدا آن را می خواندند ، دکتر جنیدی در برابر دیدگان دوستداران ایران زمین ، برآن بوسه زد و بر آستانش سر سایید.

شایان ذکر است مدیرت پایگاه آریارمن "ارشام پارسی" خود یکی از شاگردان کوچک این استاد گرانمایه بوده است و در کنار دست ایشان زبان پهلوی را آموخته است . از یزدان پاک برای ایشان و همه کسانی که دغدغه ایران زمین را در سر دارند آرزومند تنی سالم همراه با سربلندی و افتخار هستیم . ایدون باد .

 

گردآوری از ارشام پارسی ,  بن مایه از خبرگزاری ایسنا ,  پایگاه نیشابور , برداشت این نوشتار با ذکر نام و آدرس پایگاه ها آزاد است

.....


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/6:: 6:30 عصر     |     () نظر
 
استاد فریدون جنیدی

استاد فریدون جنیدی

نگرشی بر کارنامه استاد فریدون جنیدی

استاد « فریدون جنیدی » فرزند شادروان « بکتاش ایرانی » بزرگ مرد خراسانی، در سپیده دم 20 فروردین ماه 1318 خورشیدی خیامی در کوهستان ریوند نیشابور دیده به دیدار مام میهن گشود. سال ها کوشش او در راه خود باوری ایرانیان از سرآغازی شکوهمند در جوانی اش سر چشمه می گیرد. . . و یاد آن لحظه بزرگ و بشکوه به سال 1345 در کلاس « درس تاریخ فرهنگ »( دکتر عیسی صدیق)، هنگامی که استاد صدیق درباره اوستا خوانی و پهلوی خوانی اروپاییان سخن می گفت و با ستایش بیش از اندازه از آنان، سخن را به خواندن سنگ نوشته های بیستون به کوشش راولینسون کشانید، و با چنان بزرگداشت و شور و گرمی از کار او یاد می کرد که از چشمانش درخش می جهید و گفت: « یک اروپایی برای خواندن سنگ نوشته ایرانی 30 سال زمان نهاد، و شما که ایرانی هستید آیا حاضرید برای کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید؟» چون این سخن را گفت انگشتان دست راست را در جیب جلیقه نهاد و به دانشجویان پشت کرد. تا پشت میز بنشیند. استاد جنیدی در روند این یادآوری چنین می نویسد :
در این هنگام بر پای خاسته بودم، و چون استاد مرا دید که ایستاده ام، پرسید : « بله؟ آقا ! » چنانکه آئین کلاس های او بوده، نام خودم، کلاسم، رشته ام را یاد آور شدم و استاد گفت : « بفرمایید ». من نیز با گرمایی که از نهاد جان و روانم برخاسته بود. گفتم : استاد مگر شما آن ایرانیان را که سی سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند نمی شناسید؟ مگر فردوسی برای زنده نگاهداشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی 30 سال زمان ننهاد، بازآنکه بارها گفته شده است که نان جو نیز بر سفره نداشته است ؟مگر استاد دهخدا بیش از سی سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟هنوز که کفن دهخدا خشک نشده است ! شما به جای آنکه جوانان را برانگیزید تا 30 و 40 سال از زمان خود را بر سرفرهنگ ایران بنهند، آنان را کوچک می شمارید، تا در خود، ننگ ببینند و خویش را در خور و شایسته سرزنش بشمارند؟ اکنون برای آنکه بدانید جوانان ایرانی 30سال از زندگی خود را بر سر فرهنگ ایران می نهند. همین جا به شما می گویم : من ! فریدون جنیدی ! جوان ایرانی ! تا پایان زمان خود، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند !

اما بی گمان بنیانگذاری سازمان پژوهش فرهنگ ایران : بنیاد نیشابور را به وسیله استاد در سال 1358 می بایست کانونی بزرگ در کارکرد و کوشش او در راه ماندگی ناپذیرش دانست. تنها جایگاهی برای ایرانیان که در آن به گونه علمی و پژوهشی به ایران و فرهنگ ایرانی پرداخته می شود.تنها جایگاهی که به راستی با زندگی و سرنوشت و سرگذشت استاد توامان است. همان شاهراه و جایگاه شگفتی که بر فراز بلندای چکادهایش چنین ندا در داد :
برپای خیزید و فرهنگ خویش باز شناسید و جایگاه خویش و کشور خویش را در جهان بازیابید و ارزش دستاوردهای بی شمار فرهنگی پدران و مادران خویش را در پهنه میدان فرهنگ جهانی باز بینید و در این زمان که هیاهویی خفیف، از جنبش آبخیزهای ژرفای دریای جان ایرانیان به گوش می رسد، و از همه سو جنبش های فرهنگی تازه را پدید می آورد . . . این زمان زرین را، که همهمه نهفته بیداری جان ایرانیان، نرم نرمک آشکار می شود از دست مدهید ! این تپش، تپش دل فرهنگ ایران است، آن را دریابید ! این دم، دم گرم جان نیاکان است آن را فروبرید !
و چه زیبا است نگره « فاتح عبد ا . . . »(اردمهر) روزنامه نگار و استاد تاجیک، در روزنامه صدای مردم(23 اکتبر 1992) که :
بنیاد نیشابور، ذاتا همان کارهایی را بسامان می رساند که به دوران ساسانیان فرهنگستان گندی شاپور، و در ایام عباسیان: انجمن اخوان صفا در پیشگاه ملت ایران و مسلمان انجام داده بودند. اکنون استاد فریدون جنیدی به همراهی دیگر یاران و استادان بنیاد با سرافرازی بسیار در برابر روان نیاکان، در بیست و پنجمین سال بنیاد نهادن بنیاد نیشابور با انبوهی از بی مانند ترین پژوهش های گرانسنگ در راستای فرهنگ ایران باستان و ایران پس از اسلام، اقوام ایرانی و گویش شناسی، شاهنامه پژوهی، زبانهای باستانی و . . . که از سوی نشر بلخ ( وابسته به بنیاد نیشابور ) منتشر گشته و با برگزاری انجمن های آموزش خط و زبانهای پهلوی و اوستایی و فارسی باستان و انجمن های شاهنامه خوانی برای آگاهی مردمان ایرانی از چگونگی و چند و چون پرداختن به دانش ایرانشناسی، خویشکاری ( مسئولیت ) خویش را به یاری یزدان ادامه می دهد.

بنیادنیشابور- سازمان پژوهش فرهنگ ایران تهران، بلوارکشاورز، روبروی پارک لاله، خیابان جلالیه، شماره 8، کدپستی: 14176
دورواژ(تلفن):88962784

دورنگار: 88962243

 آدرس پایگاه اینترنتی بنیاد فرهنگی و تاریخی نیشابور :

 http://www.bonyad-neyshaboor.com

 ..................................................................


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/6:: 6:29 عصر     |     () نظر
 
پیدایش شاهنامه (دکتر فرزانه گشتاسب)...قسمت دوم

گشتاسبنام? دقیقی

پس از نگارش شاهنام? ابومنصوری، که به زبان نثر نوشته شده بود، نخستین بار مسعودی مروزی (که از شاهنام? او اثری باقی نمانده است) و دقیقی بلخی (کشته‌شده به سال 365/ 370 ه. ق)، از ایرانیان زرتشتی و شاعر بزرگ عهد سامانی، برآن شدند تا شاهنامه را به نظم درآورند. دقیقی به امر نوح‌بن منصور سامانی نظم شاهنامه را آغاز کرد و به روایتی 1000 بیت و به روایتی دیگر 3000 بیت دربار? ظهور زرتشت و داستان جنگ گشتاسب را به شعر درآورد و اگر دشن? غلام نا‌جوانمرد او، امانش داده‌بود، تمامی داستان‌های ایران باستان را در شاهنامه‌ای منظوم گرد آورده بود.

حکیم فردوسی در شاهنامه‌اش از دقیقی چنین یاد می‌کند:

چون  از  دفتر  این  داستا‌ن‌هــا   بسی                        همی خواند  خواننده بر  هر کسی

جهان  دل   نهــاده   بر   این   داستان                       همان بخـردان  نیز  و  هم  راستان

جوانــی   بیامــد    گشــاده     زبــان                        سَخُن گفتنی خوب و طبعی روان

به شعر آرم  این  نامه  را   گفت   من                        ازو   شادمـان   شد  دل   انجمــن

جوانیش را خوی بد جان شیرین بداد                        نبود از جهان دلش یک روز شاد

برو  تاختـــن   کرد   ناگـــاه   مرگ                        نِهادش به‌سر بر  یکی تیره  ترگ

یکـایک   ازو   بخت  برگشتـه   شد             به دستِ یکی بنده بر  کشته  شد

برفت  او  و  این  نامـه  ناگفتـه  ماند             چُنان  بختِ بیدار  او  خفته  ماند

فردوسی در داستان گشتاسب و ارجاسب، به نقل از دقیقی هزار بیت می‌آورد و در پایانِ این ابیات چنین می‌سراید:

دقیقـی   رسانیـد   اینجا   سخــن                  زمانه  برآورد  عمـرش  به  بُـن

ربودش  روان  از  سرای  سپنـج                   از آن پس که بنمود بسیار رنج

به گیتی  نماندست  از او یادگار                   مگر  این  سخــن‌های  ناپایدار

در ادامه فردوسی می‌گوید، دقیقی با این که نتوانست پیوند (= به نظم درآوردن) شاهنامه را به پایان برساند، ولی کار سترگش سرمشق او بود برای سرایش تمامی شاهنامه به زبان شعر:

گرفتم     به  گوینده  بر     آفــرین              که پیونــد را  راه داد  اندر این

اگر چه   نپیوســت   جـز  اندکــی               زبزم  و  ز  رزم از هزاران یکی

هم  او   بود  گوینــده  را   راهبــر                که  شاهــی  نشانیــد   برگاه ‌بر

ستـاینــد?    شهـریـــاران     بُــدی               به مدح  افســر ِ نامـداران  بُدی

به نقل اندرون سست گشتش سخن               ازو  نو  نشد  روزگــار  کهــن

من  این  نامه، فرخ  گرفتم  به  فـال              همی رنج بردم در او ماه وسال

 

روانش شاد و گروسمان جایگاهش باد


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/6:: 6:26 عصر     |     () نظر
 
درباره پیدایش شاهنامه(دکتر فرزانه گشتاسب)

به نام خداوند جان و خرد
شاهنامه ابومنصوری
بیش از هفده سال از زایش حکیم ابوالقاسم فردوسی در شهر توس نگذشته بود که در زادگاه آن نوجوان آزاده، دهقان‌نژادی به نام ابومنصور عبدالرزاق، سپه‌سالار خراسان (کشته‌شده به سال 350 ه.ق.)، وزیر خود مأمور کرد
تا دهقانان فرزان? آن دیار را گرد آورَد و تاریخ این سرزمین اهورایی را بنگارند. حکیم از این دهقان‌نژاد خردمند چنین یاد می‌کند:

یکی نامه  بود از گَهِ  باستان                                    فراوان   بِدو   اندرون   داستان      

پراگنده در دست هر موبَدی                                    ازو  بهره‌ای   نزد  هر   بِخردی

یکی پهلوان  بود  دهقان‌نژاد                                    دلیر و بزرگ  و خردمند و راد

پژوهند?   روزگارِ    نُخُست                                    گذشته‌ سَخُن‌ها همه باز جُست

زهرکشوری‌موبَدی‌سالخَورد                        بیاورد، کین نامه‌ را گرد  کرد

بدین ترتیب بود که به همت ابومنصور، دانشوران خط? فرهنگ‌پرور خراسان گرد هم آمدند و داستان‌هایی را که تا آن روز سینه‌به سینه و یا در لابه‌لای نوشته‌های روزگار کهن ایران‌زمین حفظ شده بود، در کتابی منثور به نام شاهنام? ابومنصوری (به سال 346 ه. ق) جمع کردند، داستان‌هایی از «شاهان و کارنامه‌هایشان، و زندگانی هر یکی و روزگار دادوبیداد و آشوب و جنگ و آیین ، از کِیِ نخستین که اندر جهان، او بود که آیین مردمی آورد و مردمان از جانوران پدید آورد، تا یزدگردِ شهریار که آخرِ ملوکِ عجم بود».

بپرسیدشان   از  کَیان ِ  جهان                       وُزان  نامداران  و  فرخ    مِهان

که گیتی به‌آغاز چون داشتند                       که‌ایدون به ما خوار  بگذاشتند

چگونه سرآمد  به نیک ‌اَختری                    بریشان‌بر  آن  روز   کُندآوری

بگفتند  پیشش  یکایک   مِهان                     سَخُن‌های‌شاهان و گشت‌جهان

چوبشنید از ایشان سپهبَد سَخُن                     یکی   نامور  نامه    افکند    بُن

چُنین یادگاری شد اَندر جهان                     برو  آفرین   از  کِهان  و  مِهان

در کنار ادبیات حماسی ایران باستان (یشت‌ها) و روایات شفاهی و داستان‌هایی که نا‌‌نوشته و سینه‌به سینه نقل می‌شد، شاهنام? ابومنصوری را می‌توان مهم‌ترین منبع مکتوبی دانست که فردوسی برای سرایش شاهنامه ازآن بهره برد؛ به جز آن می‌توان به کتاب‌هایی چون  اخبار اسکندر یا  اسکندرنامه، بختیار نامه، اخبار بهمن، پیروزنامه،عهد اردشیر و اخبار رستم (منسوب به شخصی به نام آزادسرو) اشاره کرد.


 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/6:: 6:18 عصر     |     () نظر
 
دزد بانک

من و بابام رفته بودیم به خیابان گردش کنیم. بابام از یک فروشگاه اسباب بازی، برایم یک فرفره خرید. توی پیاده رو، جلو در بانک، داشتم فرفره بازی می‌کردم. ناگهان مردی دوان دوان آمد. مرا انداخت زمین و با عجله رفت توی بانک. من داشتم از درد گریه می‌کردم که بابام خودش را به من رساند. به بابام گفتم: مردی که مرا انداخت توی بانک است.

 

  من و بابام رفتیم توی بانک. بابام عصبانی بود. مشتش را آماده کرده بود تا آن مرد را بزند. آن مرد را به بابام نشان دادم. دو تا هفت تیر در دستش بود. بابام یک مشت محکم به چانه آن مرد زد. هفت تیرهای آن مرد به این طرف و آن طرف افتاد.

 

  بابام پشت سر هم، آن مرد را می‌زد و می‌گفت: یادت باشه که دیگر نباید توی پیاده‌رو با عجله بدوی و بچه‌ای را به زمین بیاندازی. کارکنان بانک و مردمی که در بانک بودند، بابام را تشویق می‌کردند و برایش هورا می‌کشیدند.

 
 

  پاسبانی آمد و دستبند به دست‌های آن مرد زد و او را برد. تازه فهمیدم که آن مرد می‌خواست پول‌های بانک را بدزدد. مردم من و بابام را روی دست بلند کردند. یک عکاس هم آمد و از ما عکس گرفت تا توی روزنامه چاپ کند. همه آن‌ها خیال می‌کردن که ما به بانک رفته بودیم تا دزد بانک را دستگیر کنیم.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/5:: 9:21 عصر     |     () نظر
 
تنبیه پدر

معلم چند تا مساله حساب گفته بود تا در خانه حل کنیم و روز بعد به کلاس ببریم. مساله‌ها سخت بود. هرچه فکر کردم نمی‌توانستم آن‌ها را حل کنم. بابا دلش برایم سوخت. آمد و آن‌ها را برایم حل کرد.

  گفتم: آن‌ها را بابام حل کرده است. معلم چیزی نگفت، ولی دفتر حسابم را پیش خودش نگه داشت. مدرسه که تعطیل شد، دستم را گرفت و به خانه مان آمد.

  بابام در را به رویمان باز کرد. معلم، تا چشمش به بابام افتاد، داد و فریادش بلند شد که چرا مساله‌ها را غلط حل کرده است! بعد هم پدرم را تنبیه کرد که دیگر مساله‌ها را غلط حل نکند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/2/5:: 9:18 عصر     |     () نظر
<      1   2   3      >